درباره وبلاگ

ﻭﺑﻼﮒ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺑﻴﺎ ﺳﻨﺪﺷﻪ ﺑﻨﺎﻣﺖ ﺑﺰﻧﻢ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Iran bia 2. و آدرس iranibia2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 112
بازدید کل : 23266
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

.

IrAnI BiA 2
ﺑا ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﮔﻠﻢ ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻳﺪ
خوش‌ به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگ‌های سبز بید، عطر نرگس، رفص باد، نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار خوش به‌حالِ روزگار خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز خوش به‌حالِ دختر میخک که می‌خندد به ناز خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب خوش به‌حالِ آفتاب ای دلِ من گرچه در این روزگار جامۀ رنگین نمی‌پوشی به کام بادۀ رنگین نمی‌بینی به‌ جام نُقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از آن می که می‌باید تُهی‌ست ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ

دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:فریدون مشیری,شعر فریدون مشیری, :: 4:33 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
کوچه   بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.   در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید:   یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.   تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت.   آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشۀ ماه فروریخته در آب شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ   یادم آید، تو به من گفتی: ـ «از این عشق حذر كن! لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن، آب، آیینۀ عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»   با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم!   روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .» باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم!»   اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .   اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید!   یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم. نگسستم، نرمیدم.   رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . . بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد